عیسی را بر صلیب میخكوب میکنند
- klisayeomid
- Jul 4, 2016
- 2 min read

(متّی 32:27-44؛ مرقس 21:15-32؛ لوقا 26:23-43)
پس آنها عیسی را تحویل گرفتند. 17عیسی درحالیکه صلیب خود را میبرد، به جاییکه به «محلهٔ كاسه سر» و به عبری به
جُلجُتا موسوم است، رفت. 18در آنجا او را به صلیب میخكوب كردند و با او دو نفر دیگر را یکی در دست راست و دیگری در سمت چپ او مصلوب كردند و عیسی در وسط آن دو نفر بود. 19پیلاطس تقصیرنامهای نوشت تا بر صلیب نصب گردد و آن نوشته چنین بود: «عیسای ناصری پادشاه یهود.» 20بسیاری از یهودیان این تقصیرنامه را خواندند، زیرا جاییکه عیسی مصلوب شد از شهر دور نبود و آن تقصیرنامه به زبانهای عبری و لاتین و یونانی نوشته شده بود. 21بنابراین، سران كاهنان یهود به پیلاطس گفتند: «ننویس پادشاه یهود، بنویس او ادّعا میکرد كه پادشاه یهود است.»
22پیلاطس پاسخ داد: «هرچه نوشتم، نوشتم.»
23پس از اینكه سربازان عیسی را به صلیب میخكوب كردند، لباسهای او را برداشتند و چهار قسمت كردند و هر یک از سربازان یک قسمت از آن را برداشت ولی پیراهن او كه درز نداشت و از بالا تا پایین یکپارچه بافته شده بود، باقی ماند.24پس آنها به یكدیگر گفتند:
«آن را پاره نكنیم، بیایید روی آن قرعه بیندازیم
و ببینیم به چه كسی میرسد.»
به این ترتیب كلام خدا كه میفرماید: «لباسهای مرا در میان خود تقسیم كردند و بر ردایم قرعه افكندند.» به حقیقت پیوست و سربازان همین كار را كردند.
25نزدیک صلیبی كه عیسی به آن میخكوب شده بود، مادر عیسی به اتّفاق خواهرش مریم زن كلوپاس و مریم مجدلیه ایستاده بودند. 26وقتی عیسی مادر خود را دید كه پهلوی همان شاگردی كه او را دوست میداشت ایستاده است، به مادر خود گفت: «مادر، این پسر تو میباشد.»
27و بعد به شاگرد خود گفت: «و این مادر تو میباشد.» و از همان لحظه آن شاگرد او را به خانهٔ خود برد.
Comments